دوست ما را
و همه نعمت فردوس شما را!
سيد عطاءالله مهاجراني
با ياد دكتر صادق آيينهوند
در گذار عمر، تا نوبت ترك اين سراي سپنجي
به ما برسد، دلبستگان و دوستاني را از دست ميدهيم. قطار زندگي هر روز و شب در ايستگاههاي متعددي ميايستد و مسافراني پياده ميشوند و به وادي خاك باز ميگردند. از خاك بر آمديم و در خاك شديم! اما خاطرهها ميماند، حقيقت زندگي همين خاطرهها و يادهاست. مانند خاطره دكتر صادق آيينهوند كه در ارديبهشت سال ۱۳۹۴ در شصتوسه سالگي (متولد ۱۳۳۰) درگذشت. نخست چشمان هوشمند و روشن و مهربان او به يادت ميآيد، سپس پيشاني بلند و چهرهاي گشوده و آرامشي دلپذير در رفتار و نكتههاي نو در سخن! اكنون كه پس از سالها همان خاطرات مشترك را مرور ميكنم. يا به يادداشتهايم درباره جلسات ظهر پنجشنبهها در دفتر دكتر آيينهوند، در محضر استاد استادان دكتر سيدجعفر شهيدي مراجعه ميكنم. به تعبير مولوي: «شربت اندر شربت است» ميتوان همچنان از آن خاطرات سرمست شد. قرار جلسهمان ظهر پنجشنبهها بود. نماز جماعت را در دفتر آقا صادق آيينهوند ميخوانديم، عباي قهوهاي خوشرنگي در دفتر داشت، امام جماعت ميشد. دكتر شهيدي هيچگاه امام جماعت نميشد! و البته هيچگاه و در هيچ جا و هيچ شرايطي نماز اول وقت را به هيچوجه از دست نميداد. ميگفت وقت نماز ذهنم به غير از نماز به چيز ديگري نميپردازد. اگر نماز نخوانم، ممكن است از دست بروم! سينهام سنگين و ذهنم متوقف ميشود. بعد از نماز به رستوراني در نزديكي دانشگاه تربيت مدرس ميرفتيم. خوراك مطلوب ما، ماهي بود. رستوران از هر جهت دلپذير و با كيفيت خوب بود. در طول ناهار از هر دري سخني به ميان ميآمد. به ويژه سالهايي كه من وزارت فرهنگ و ارشاد بودم و هر روز ماجراي تازهاي داشتيم. دكتر شهيدي با همان طنز مليح و مخصوصش ميگفت: «قاطرهاي سلطان را رم نده!» از جمله موضوعاتي كه بيشتر توجه جمع ما را جلب كرده بود. ضرورت نوشتن كتابهايي درباره هويت ملي ايرانيان، تاريخ انديشه در ايران و الاهيات سيستماتيك بود.
اين ضرورت از آنجا بيشتر جلوه ميكرد كه شاهد نشر كتابهايي بوديم كه در يك كلام هويت ديني و حتي ملي ايرانيان را انكار ميكرد. در آن وقت، مقالات دكتر آرامش دوستدار، «امتناع تفكر در فرهنگ ديني»، در سالهاي ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ در مجله الفبا در پاريس منتشر شده بود. مقالات به دست من رسيده بود. نسخهاي از مقالات را به دكتر شهيدي و دكتر آيينهوند دادم. مدتي درباره همان رويكرد صحبت كرديم.
دكتر شهيدي گفت: «كل يعمل علي شاكلته! تاريخ انديشه و فرهنك را در كشور ما كساني ساختهاند كه بهرغم همه ناملايمات و تنگناها، چراغ انديشه و هنر و زبان و ادبيات را فروزان نگاه داشتهاند. مانند فردوسي، ببينيد در چه شرايط سخت تابسوزي چنين كار عظيم حيرتانگيزي را انجام داده است. مقدمه اسفار صدرالمتالهين را ببينيد، در روزگار غلبه جهل و قشريگري، اسفار و مفاتيح الغيب را نوشته است. عبدالقادر جرجاني در كتاب دلايلالاعجاز به روزگار سخت خود اشاره ميكند و مهمترين نظريه قرآنشناسي و نقدادبي را مطرح ميكند. حالا عدهاي پيدا شدهاند كه تمام حرفشان انكار دين و هويت ديني و ملي و ملت ايران است.» دكتر آيينهوند به كتاب «المنقذ من الضلال» از غزالي اشاره كرد. اين كتاب با ترجمه بسيار دقيق و روان دكتر آيينهوند با عنوان «شك و شناخت»، به زبان فارسي ترجمه شده است، گفت: «متفكران ما مانند غزالي از گذرگاه شك عبور كردهاند و سرانجام در خانه طمانينه و يقين» آرام گرفتهاند. اگر غزالي يكسره در شك و سرگرداني ميماند. احياءالعلوم آفريده نميشد و دهها كتاب ديگر.
دكتر شهيدي گفت: «بسيار خوب من كه به آخر خط رسيدهام. امسال هشتادساله شدم! شما كه به نسبت جوانيد، هر كدام كاري انجام بدهيد. غبار سياست فرو مينشيند. وزارت و رياست تمام ميشود، ببينيد چه در دستتان ميماند!؟ چه چيزي بر دارايي و ميراث علمي و ادبي ايران ميافزاييد. منظورم فراتر از برنامه معمول و روزانه است. به آنچه ميماند توجه كنيد. آنچه ميرود كه ميرود به تعبير قرآن مجيد: «فجعلْناهُ هباءً مّنثُورًا»، در پايان كار و عمر انسان ميبيند چيزي در دست او نيست، اين واژه «منثورا» يك بار ديگر در قرآن در سوره انسان استفاده شده است: لُولُوا مّنثُورًا، مرواريدهاي به رشته كشيده شده. اولي نشانه برباد رفتن بود و دومي نشانه برجاي ماندن و امر باقي. از من به شما نصيحت، در كنار همه كارها، به يك موضوع ماندگار و به اصطلاح كار عمر بينديشيد...» استاد ما، دكتر سيد جعفر شهيدي در هشتاد و نه سالگي در سال ۱۳۸۶ درگذشت و دكتر صادق آيينهوند، با عمري همانند عمر پيامبر اسلام و امام علي بن ابي طالب صلواتالله عليهم در شصت و سه سالگي در سال ۱۳۹۴ از جهان رفت. رحمت و رضوان خداوند بر آنان. سخن دكتر شهيدي درباره« كاري ماندگار» و سخن دكتر آيينهوند، «از گذرگاه شك عبور كنيم. در خانه انكار نمانيم.» همچنان اين سخنان در گوشم با طنين صداي آن دوستان يگانه زنگ ميزند. اين سخنان هر قدر دربارهاش بيشتر بينديشيم، ژرفا و گستره و ارتفاع بيشتري مييابد.